ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات ساینا

76

هفتاد و ششمین ماهگردت مبارک خوشگلم... ....موفق باشی گلم :-*
23 مهر 1393

...

هوا از دیروز کلا دگر گون شده... امروز صبح عمه جونت اینا رفتن...یک هفته با هم بودیم... وجودشون بیشتر بخاطر قوت قلب آقا بزرگ مهربون که همچنان بخاطر پایین بودن هموگلوبین ICU بستر اند و یه جورایی تلطیف روحیه ما مفید بود... دنا جونم حسابی شیطون شده و جیغ جیغ میکنه...خیلی هم خوردنی تر شده... در مورد کلاسها و درسهات کاملا روبه راهی...خوشحالم... میبوسمت.......:-* :-* :-* :-*  
17 مهر 1393

ت مث تفریح

شنبه صبح تا عصر عمل جراحی آقابزرگ به لطف خدا به خیر گذشت،  بعد از برگشتن از مدرسه تکالیفت رو کامل انجام دادی  و رفتیم باشگاه... بعدم به همراه عمه جون اینا رفتیم شهر بازی.... 12 خونه بودیم.....صبح عید قربان هم هوا عالی بود رفتیم توچال... قبلش یه سر به بیمارستان زدیم ...هم عمو علوی هم بابا با آمادگی کامل رفتیم کلوپ بانجی جامپینگ ...ولی متاسفانه تشک بادی نجات آماده نبود تا 1 ساعت بعدم که اونجا موندیم درست نشد كه نشد، تو و عارف جون يك سانس سنك نوردي  رفتين عارف دو سوم صخره رو به راحتی بالا رفت و شما نصف... کلی مورد تشویق قرار گرفتین ...چون بدون آمادگی قبلی و آموزش موفق شدین... برگشتن پیاده روی و دناجونم که توی کالسکه خواب بود......
14 مهر 1393

اولین بارون پاییز 93

ساعت 10 شب...با عارف جون یه ربع رفتیم پیاده روی زیر بارون....چسبید...عاقا از بس هول بودیم نفهمیدیم با دمپایی و لباس راحتی  پریدیم تو کوچه و خیابونای اطرافمون ... جات خالی بود، حسابی.... شبها معمولا با بابا میرین دوچرخه سواری توی کوچه هر چند امشب فرصت نشد.... بوس ...
11 مهر 1393

روزایی که گذشت....

مدت زیادیِ اینجا ننوشتم... یکی از دوستان میگفت با وجود ف ی س دوغ اینستاگرام و بقیه شبکه ها...بازم مینویستی....... به نظرم ربطی نداشت.....هیچوقت هیچ جا به اندازه نوشتن توی وبلاگ لذت نبردم....اینستا که محل جولان عکسهاست.....کلا درگیری من باهاش خیلی کمه....ف ی س بوغ و بقیه جاها هم هر کدوم جایگاه خودشونو دارن... ..برعکس، شدیدا منتظرم با سواد شی که یا یه وب جدید تاسیس کنیم ، یا توی همون وب پرشین بلاگ فعلی تجربیات و خاطره ها و ذهن نوشته های قشنگت رو بنویسی... بهت قول دادم تایپ کردن درست و اصولی رو هم بهت آموزش بدم......تو فقط با سواد شو.........قربونت برممممممم.....به امید اون روز که زیادم دور نیست..... دلیل دیر نوشتنم شلوغیمون بخاطر قضیه آقا ب...
10 مهر 1393
1